میلاد و مرضیه
مطالبهایی که عشقم تو وبلاگم ثبت کرد

یه سری مطالب بود که عشقم تو وبلاگم ثبت کرد و یه بار از دستم ناراحت شد و همشونو پاک کرد ولی من قبل از اینکه پاک کنه همشونو کپی کرده بودم و برا خودم پرینت گرفتم

 

 

روز های ابری زندگیتان را به دست فراموشی بسپارید ولی هرگز 

ساعت های آفتابی زندگیتان را فراموش نکنید .. 

اشتباهاتی را که مرتکب شده اید ولی دیگر قادر به تغییر آنها نیستید

فراموش کنید در عوض درسی را که از این خطاها و اشتباهات

گرفته اید هرگز از یاد نبرید ..

زمانی را که با بدبختی و ناکامی مواجه شده بودید فراموش کنید

ولی زمانی را که خوشبختی به شما روی آورده است را هیچگاه از یاد نبرید ..

اگر روزی شخصی قلب شما را شکست فراموش کنید ..

اما اگر امروز کسی شما را عاشقانه دوست دارد فراموش نکنید ...

زیرا که به سنگ ها کسی گفت انسان باشید سنگها گفتند که ما هنوز 

به قدر کافی سخت نشده ایم .

 به نام خداوند مهربان

  اول از همه برايت آرزو می‌کنم كه عاشق شوي

 و اگر هم هستي كسي به تو عشق بورزد

و اگر این‌گونه نيست تنهاييت كوتاه باشد و پس از تنهاييت

نفرت از كسي نيابي

آرزومندم كه این‌گونه پيش نيايد اما اگر پيش آمد

بداني چگونه و به دور از نااميدي زندگي كني . 

برايت همچنان آرزو دارم دوستاني

داشته باشي از جمله دوستان بد و ناپايدار ..

برخي نادوست و برخي دوستدار ، كه دست كم

يكي درميانشان بي ترديد مورد اعتمادت باشد

و چون زندگي بدين گونه است .

برايت آرزومندم كه دشمن نيز داشته باشي .. نه كم و نه زياد

درست به اندازه ؛ تا گاهي باورهايت را مورد پرسش قرار دهند

كه دست كم يكي از آنها اعتراضش

به حق باشد تا كه زياد به خود غره نشوي ...

ونيز آرزومندم مفيد فايده باشي نه خيلي غير ضروري

؛ تا در لحظات سخت وقتي ديگر چيزي باقي نمانده است

همين مفيد بودن كافي باشد تا تو را سر پا نگه دارد .

همچنين برايت آرزومندم صبور باشي ؛

 نه با كساني كه اشتباهات كوچك مي كنند چون اين كار ساده اي است ،

بلكه با كساني كه اشتباهات بزرگ و جبران ناپذير مي كنند

و با كاربرد درست صبوريت براي ديگران نمونه شوي .

و اميدوارم اگر جوان هستي خيلي به تعجيل رسيده نشوي

و اگر رسيده اي به جوان نمايي اصرار نورزي

و اگر پيري تسليم نااميدي نشوي

چرا كه هر سني خوشي و ناخوشي خودش را دارد

و لازم است بگذاريم در ما جريان يابد .

اميدوارم سگي را نوازش كني، به پرنده اي دانه بدهي

و به آواز يك سهره گوش كني وقتي كه آواي

سحرگاهيش را سر مي دهد چرا كه به اين طريق

احساس زيبايي خواهي يافت به رايگان ...

اميدوارم كه دانه اي را بر خاك بفشاني

هرچند خرد بوده باشد و باروييدنش

همراه شوي تا دريابي چه قدر زندگي در يك درخت وجود دارد

به علاوه اميدوارم پول داشته باشي

زيرا در عمل به آن نيازمندي و سالي يك بار

پولت را جلوي رويت بگذاري و بگوي

 اين مال من است فقط براي اين كه

روشن كني كدامتان ارباب ديگريست .

 و در پايان اگر مرد باشي

آرزومندم زن خوبي داشته باشي

و اگر زني شوهر خوبي داشته باشي كه اگر فردا خسته اي

يا پس فردا شادمان باز هم از عشق حرف برانيد تا از نو آغاز كنيد .      

الهي تا ابد لباي تو خندون 

                                                                                                                                              

  شعري از ويكتور هوگو

 

 

 

اين سرخ گونه

هرگز سخن از درد

نرانده ست

رون آتش می ديد

و هراس را با او

يارای برابری نيست

خاموش نشسته به انتظار

زخم را

و گلوله را پاس می دارد

تا آن روز

کز جراحت سهمگين خويش

پرچمی برافرازد

اين سرخ گونه

خاموش نشسته به انتظار

تمامی تن من

سرزمين من است

 

 

به دنبال واژه نباش ...

کلمات فریبمان میدهند وقتی اولین حرف الفبا

سرش کلاه برود فاتحه کلماتت را بايد خواند ...

با این همه

همه میدونن که توی زمانی که از زندگی ناامیدی این کلمات و واژه ها هستند که خیلی راحت فریبت میدن و تو به زندگیت ادامه میدی

شاید بازی که من با کلمات می کنم برا بعضیا مفید باشه

پس هر کی میتونه دیدگاهشو برام بگه

مرسی از همتون و البته دوست خوبم

 

 

 

 

 

من می خواهم لحظه هایم را عاشقانه رنگ آمیزی کنم تو چه طور ؟

من آنقدر خوشبختم که شب ها با لالایی ستاره ها می خوابم و اگر شبی ستاره ها پتوی ابر را بر سر خود بکشند و بخوابند من باز هم خوشبختم ..

حتی اگر ستاره ها برایم لالایی نگویند ..

دستانت را باز کن واژه خوشبختی را می بینی

که چه قدر در دستانت مچاله شده ..

زندگی را از خود نگیر ..

تو چه بخواهی و چه نخواهی زنده ای و زندگی کردن حق توست .

راستی دوست داری چه رنگی باشی ؟ به رنگین کمان نگاه کن از امروز شروع کن هیچوقت دیر نیست تو می توانی رنگین کمان باشی ...

بگذار اشک هایت جاری شوند بگذار لبخند بر لبانت بشکفد اما تسلیم ... هرگز

تو نیرویی عظیم داری برای رسیدن به رویاهایت در پیچ و خم زندگی باید که بشکفی بخندی بگریی و تمام این ها می شود زندگی تو .

 

 

معلم پای تخته داد می زد

صورتش از خشم گلگون بود

و دستانش به زير پوششی از گردپنهان بود

ولی آخر کلاسی ها

لواشک بين خود تقسيم می کردند

وان يکی در گوشه ای ديگر جوانان را ورق می زد

برای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پايان

تساوی های جبری رانشان می داد

خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاريک

غمگين بود

تساوی را چنين بنوشت

يک با يک برابر هست

از ميان جمع شاگردان يکی برخاست

هميشه يک نفر بايد به پا خيزد

به آرامی سخن سر داد

تساوی اشتباهی فاحش و محض است

معلم

مات بر جا ماند

و او پرسيد

گر يک فرد انسان واحد يک بود ايا باز

يک با يک برابر بود

سکوت مدهوشی بود و سئوالی سخت

معلم خشمگين فرياد زد

آری برابر بود

و او با پوزخندی گفت

اگر يک فرد انسان واحد يک بود

آن که زور و زر به دامن داشت بالا بود

وانکه قلبی پک و دستی فاقد زر داشت

پايين بود

اگر يک فرد انسان واحد يک بود

آن که صورت نقره گون

چون قرص مه می داشت

بالا بود

وان سيه چرده که می ناليد

پايين بود

اگريک فرد انسان واحد يک بود

اين تساوی زير و رو می شد

حال می پرسم يک اگر با يک برابر بود

نان و مال مفت خواران

از کجا آماده می گرديد

يا چه کس ديوار چين ها را بنا می کرد ؟

يک اگر با يک برابر بود

پس که پشتش زير بار فقر خم می شد ؟

يا که زير صربت شلاق له می گشت ؟

يک اگر با يک برابر بود

پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟

معلم ناله آسا گفت

بچه ها در جزوه های خويش بنويسيد

يک با يک برابر نيست

 

 

 

هيمه

 

 

نه آن که فکر کنی سرد است 

که من

در تهاجم کولک

کجا تمام هيمه های جهان را

انبار کرده اند

در پشت خانه ام

و در تفکر يک باغ آتشم

به تنهايی

من هيمه ام

برادر خوبيم

بشکن مرا

برای اجاق سرد اتاقت

آتشم بزن

من هيمه ام

برادر خوبم

 

 

 

 

 

 

 

به کوچه ای وارد شدم که پیرمردی از ان خارج میشد پیر مرد گفت : نرو بن
بست است گوش نکردم و رفتکم بن بست بود برگشتم به سر کوچه که رسیدم پیر
شده بودم  ... 

 

مردی رفت نزد روان پزشک و از غم بزرگی که در  داشت برای دکتر تعریف کرد
دکتر گفت به فلان سیرک برو انجا دلقکیست این قدر تو را که غمت
یادتت میرود مرد  زد و گفت : من همان دلقکم ...

 

نتیجه زندگی چیزا هایی نیست که جمع می کنیم هایی است که جذب می کنیم

 

زمانی فراموشت می کنم که از بالای سنگ قبرم با افسوس بگویی کاش زنده بودی



لحظه ها خاطره اند زندگی شوق تمنای همین خاطره هاست لحظه هایت همه خوش


کاش دستهایم ان قدر بزرگ بود که می توانستم چرخ و فلک دنیا را به کام تو بچرخانم



 ها دریچه نفوذ اند انکه صادقانه نفوذ کند پایدارترین مهمان است ..



بعضی وقت ها اون قدر دلتنگ کسی میشی که خودش از نبود خودش خجالت میکشه

 

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: